پارت 1 غم بی پایان +معرفی رمان
طبق معمول برید ادامه
معرفی
ژانر : درام
شخصیت ها: شخصیت های لیدی باگ بعضی ها من درآورد
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
14 نوامبر 2019
فصل پاییز
+ماااااااااااامااااااااااننننننننننن...........ننن
صدای آمبولانس🚑🚑بی بو بی بو
+نههههههههه.... لطفا تنهام نذارررر🥺
14 نوامبر 2020
فصل پاییز
مرینت
از اون تصادف یک سال میگذره
سر مزار بابا چتر رو بالای سرم میگیره تا خیس نشم
هوا گرفته مثل دل من
به خونه بر میگردیم
بابام مجبورم میکنه که اتاقم رو با اتاق خودش رو تی بکشم
وقتی مامان بود اینجوری نبود
تی رو از اتاق زیرشیرمونی آوردم خیسش کردم جوری که مامان میکرد
بعد هم به آشپزخونه رفتم تا غذا رو آماده کنم من از 6 سالگیم آشپزی کردم درست وقتی که مامان رفت
من به زور بابام که میگفت برای من غذا بپز آشپزی کردم خیلی آشپزی سخته چند بار که سعی کردم از زیر کار در برم یا آشپزی نکنم اما توی اتاق زیر شیرمونی زندانی شدهم
بابای من یه دوست داره اسمش گابریله خیلی آدم خوبیه
یه پسر همسن من داره
+آی... دستمممممم
_چیشده مرینت؟ غذا حاضر نشد؟
+الان آماده میشه بابا
_ پس زود باش
زنگ در رو زدن...
_مرینت برو ببین کیه
+چشم
کیه؟
× منم گابریل در باز کنید
+پدر آقای گابریله
_باز کن
+سلام خوش اومدید
×سلام ممنونم
سلام تام چطوری
_بد نیستم
مرینت چایی بیار
+چشم
مرینت
آقای گابریل منو خیلی دوست داره و همینطور زنش امیلی
آقای گابریل با آدرین اومده
فردا قراره به یه مهمونی اشرافی بریم
اومدن بریم لباس بخریم
با دست های کوچیکم سینی چایی رو بردم
+بفرمایید
×ممنون
_برو تو اتاق لباستو بپوش هر موقع که رفتیم صدات میزنیم
غذا رو بذار یخچال برای فردا
+چشم چیز دیگهای لازم نیست؟
_ نه برو زود
÷آقای دوپن چنگ میشه منم برم؟
_نه
مرینت
تلوزیون رو بابام روشن کرد
اخبار میگه
؛
تموممممید
فردا و پس فردا نمیتونم پست بزارم اما چارشنبه براتون ادامه ی این پارتو میزارم
اگه چرت بود ببخشید اما پارت های جلو تر قشنگ میشه
ممنون از حمایتتون💌💌
2823 کاراکتر
❤